کد مطلب:41842
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:18
داستان كافر شدن «برصيصاي عابد» چيست؟
در ميان بني اسرائيل عابدي بود بنام «برصيصا» كه زماني طولاني عبادت كرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسيده بود كه بيماران رواني را نزد او ميآوردند و با دعاي او سلامت خود را باز مييافتند. روزي زن جواني را از يك خانواده با شخصيت به وسيله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتي بماند تا شفا يابد، شيطان در اينجا به وسوسهگري مشغول شد، و آنقدر صحنه را در نظر او زينت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز كرد! چيزي نگذشت كه معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا كه گناه هميشه سرچشمه گناهان عظيمتر است) زن را به قتل رسانيد، و در گوشهاي از بيابان دفن كرد!
برادرانش از اين ماجرا با خبر شدند كه مرد عابد دست به چنين جنايت هولناكي زده. اين خبر در تمام شهر پيچيد، و به گوش امير رسيد، او با گروهي از مردم حركت كرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامي كه جنايات عابد مسلّم شد او را از عبادتگاهش فرو كشيدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بياويزند. هنگامي كه بر بالاي چوبه دار قرار گرفت شيطان در نظرش مجسم شد، گفت من بودم كه تو را به اين روز افكندم! و اگر آنچه را ميگويم اطاعت كني موجبات نجات تو را فراهم خواهم كرد!
عابد گفت چه كنم؟ گفت تنها يك سجده براي من كن كافي است! عابد گفت در اين حالتي كه ميبيني توانائي ندارم، شيطان گفت اشاره كفايت ميكند، عابد با گوشه چشم، يا با دست خود، اشاره كرد و سجده به شيطان آورد و در دم جان سپرد و كافر از دنيا رفت!.
قصه هاي قرآن
حضرت آيت الله مكارم شيرازي
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.